بهمناسبت روز ملی منابع انسانی، وبسایت «نقلحمل» یادداشتی از دکتر رامین سمیعزاده، مدیرعامل شرکت جابار و رئیس هیئتعامل فولفیلمنتسنتر ایفا منتشر کرده است. در این یادداشت، دکتر رامین سمیعزاده با نگاهی انتقادی و آیندهنگر به وضعیت منابع انسانی در ایران، به چالشهای جدی در مسیر تحول دیجیتال، توسعه فناوریهای نو و نگهداشت نیروی انسانی در شرایط فعلی کشور پرداخته است.
متن کامل این یادداشت را در ادامه میخوانید:
این روزها همه از تحول دیجیتال، لاکر هوشمند، لجستیک نسل چهارم و هوش مصنوعی حرف میزنیم. اما سؤال این است که واقعاً بدون نیروی انسانی باانگیزه، امیدوار و آموزشدیده، این سیستمها چه زمانی و چطور کار میکنند؟ هرچقدر هم که تکنولوژی هوشمند شود، در آخر انسان تصمیمگیرنده و انجامدهندهی کار است.
بهنظر میرسد، در شرایطی که نیروی انسانی ما با افزایش احتمالی قیمت سوخت، ناامنی شغلی، کاهش ارزش ریال و نگرانی دائمی از آینده دستوپنجه نرم میکند، بعضی از نهادهای تصمیمگیر، درکی از اولویتهای واقعی مردم ندارند. وقتی دغدغهی اصلی بدنهی اجرایی کشور با دغدغهی زندگی روزمره نیروهای شاغل در صنعت فاصله دارد، چطور میتوانیم از بهرهوری، وفاداری یا رشد سازمانی حرف بزنیم؟
طبق گزارش مرکز آمار ایران، تنها در سال گذشته بیش از ۲۵ درصد از شاغلان بخش خدمات که صنعت لجستیک هم جزو آن است، یا تغییر شغل دادهاند و یا در معرض خروج از بازار کار بودند. این یعنی ما در حال از دست دادن نیروی انسانی هستیم، آن هم نه به خاطر نبود تکنولوژی، بلکه به خاطر فرسایش روانی، بیثباتی و نبود افق روشن.
در دنیا، شرکتهایی مثل Amazon، InPost یا FedEx بهخوبی فهمیدهاند که نگهداشت نیرو یعنی حفظ مزیت رقابتی. آمازون سال گذشته بیش از ۱.۲ میلیارد دلار روی آموزش، مسیر رشد و امنیت شغلی کارکنانش سرمایهگذاری کرده است؛ این یعنی فهم راهبردی از منابع انسانی، نه شعارهای نمایشی.
اما اینطرف ماجرا در ایران، اغلب با کمبود جدی در زیرساختهای آموزش حرفهای روبهروییم. نه به اندازهی کافی مراکز تخصصی بهروز داریم، نه ارتباط سیستماتیکی بین صنعت لجستیک و دانشگاهها و نهادهای علمی بینالمللی برقرار شده است. نتیجهاش این است که دانش سازمانی و مهارتهای انسانی، عقبتر از تحولات دنیاست.
در شرایطی که دنیا با سرعت بهسمت اتوماسیون، هوش مصنوعی و لجستیک پیشبینانه میرود، ما هنوز درگیر این موضوع هستیم که نیروی کارمان چطور ابتداییترین مهارتها را یاد بگیرد؛ آن هم بدون سیستم آموزش مداوم، بدون مسیر رشد شفاف و بدون افق مشخص.
ما در ایران در شرایطی بازی میکنیم که نیروهای ما، علاوه بر فشارهای شغلی، با بیثباتی تصمیمات کلان و نبود حمایت واقعی روبهرو هستند. بار هزینههای جانبی، فشارهای روحی و بیثباتی اقتصادی، همه روی دوش پیک، اپراتور مرکز تماس و برنامهنویسی است که قرار است «تجربه مشتری» را رقم بزند.
وقتی حاکمیت نتوانسته یا نخواسته این بحران را مدیریت کند، این ما کارفرمایان و صاحبان برند هستیم که باید بار سنگینتری را به دوش بکشیم.
ما فقط مسئول نوآوری، رشد یا سودآوری نیستیم؛ ما مسئول نان شب خانوادههایی هستیم که هر روز درگیر تصمیمات اقتصادی متزلزل، هزینههای افسارگسیخته و دغدغههای معیشتی هستند.
نمیتوانیم بیتفاوت باشیم. نباید باشیم. هر قدمی که ما برای آموزش، انگیزهبخشی، شفافیت و امنیت شغلی برنداریم، یعنی شریک بیصدای همان ساختاری هستیم که درد مردم را نمیشنود.
نگهداشت نیروی انسانی با بخشنامه حل نمیشود. ما نیاز به سیاستگذاریهایی داریم که دغدغهی واقعی معیشت، امنیت و امید به آینده را ببیند. نه اینکه هر چند ماه یکبار با تصمیمات غیرکارشناسی، انگیزهها را نابود کنیم و بعد از فرار نیروها، با تعجب دنبال راهحل بگردیم.
اگر میخواهیم این صنعت روی پا بماند، باید بپذیریم که نیروی انسانی فقط «منابع» نیست؛ قلب تپندهی تحول است. وقت آن است که مسئولیتپذیری نسبت به نیروی انسانی، از یک شعار منابع انسانی، به یک اقدام جمعی، واقعی و بلندمدت تبدیل شود.